جواب سوال داستان عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته را در سایت بازگو با هم بررسی می کنیم
❞
«داستان عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته»
در زمان های قدیم، در روستایی نه چندان دور، مردی عاقل و خردمند به نام «بایزید» زندگی می کرد. بایزید به خاطر هوش و ذکاوت خود در بین مردم روستا بسیار محبوب بود.
روزی در روستا، مردی ثروتمند به نام «هاشم» که به ظلم و ستم به مردم معروف بود، تصمیم گرفت خانه ای جدید برای خود بسازد. هاشم برای اینکه هزینه های ساخت و ساز را کاهش دهد، به جای استفاده از مصالح مرغوب، از مصالح ارزان قیمت و نامرغوب استفاده کرد.
بایزید که از این موضوع باخبر شده بود، به هاشم گفت: «هاشم، این دیوارها با این مصالح سست و نامرغوب هرگز استحکام نخواهند داشت و دیر یا زود فرو خواهند ریخت.»
اما هاشم که به حرف های بایزید اعتقادی نداشت، با لحنی تمسخرآمیز گفت: «تو چه می دانی از استحکام دیوارها؟ من ثروتمندترین مرد این روستا هستم و بهترین معماران را برای ساخت این خانه استخدام کرده ام.»
بایزید که از لجاجت و خودخواهی هاشم ناامید شده بود، به او گفت: «امیدوارم روزی عاقبت این کار را درک کنی.»
مدتی بعد، خانه جدید هاشم به پایان رسید و او با خوشحالی به داخل آن نقل مکان کرد. اما طولی نکشید که دیوارهای خانه به دلیل سستی مصالح، شروع به ترک خوردن و ریزش کرد. هاشم که وحشت زده شده بود، به سرعت از خانه بیرون فرار کرد و جان خود را نجات داد.
خبر فرو ریختن خانه هاشم به سرعت در تمام روستا پخش شد و مردم به یاد نصیحت بایزید افتادند. از آن روز به بعد، ضرب المثل «عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته» در زبان مردم روستا رواج پیدا کرد و به یادگار عبرت آموزی از این داستان تبدیل شد.
نکات:
این داستان تخیلی است و هدف از آن بیان مفهوم ضرب المثل «عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته» است.
این ضرب المثل به ما می آموزد که هرگز نباید به چیزی که سست و غیرقابل اعتماد است، تکیه کنیم.
همچنین این ضرب المثل به ما یادآوری می کند که همیشه باید با عقل و خرد عمل کنیم و در برابر نصیحت های دلسوزانه افراد عاقل و خردمند گوش فرا دهیم.
❝
اگر سوالی در مورد این پرسش دارید یا به پرسش دیگری نیاز دارید، میتوانید در بخش نظرات آن را مطرح کنید. کارشناسان و دیگر کاربران ما خوشحال میشوند که به شما پاسخ دهند.